اميرحسين اميرحسين ، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 24 روز سن داره

آبنبات

عمه حانيه با ح جيمي تولدت مبارككككككككككك!!!!!

حانيه عزيزم با اين كه ميدونم اين روزها چندان خوشحال نيستي اما فراموش كن همه چيز رو و تنها به اين فكر كن كه كساني هستند كه هميشه تو روز تولدت خوشحال ميشن و كلللييييييييي ذوق ميكنن پس عمه حانيه با ح جيمي يا به قول پسري آني جونم تولدت مباركككككككككك حالا از زبون امير حسين آني ( بجووو) بداااااااااا. يعني حانيه ول كن تولدت مبارك حالا براي دوستانم ميگم اين پسر ما به ول كن ميگه بجووووو و عمه جونش ضعف ميكنه واسه همين همش دستشو ميگيره و تونم ميگه بجوووووو اونم خوشش مياد پس حانيه جونم با اين كه ميدوني اين روزا چيزي خوشحالم نميكنه اما امروز خوشحالم پس تو هم خوشحال باش با كلي آرزوي خوب كلي روزاي خوب كلي ت ت ت ت ت ( اينم رمز ماست ) يا به قول امير جيجو ...
2 آبان 1391

من واكسن دارم

سلام پسر گلم فردا يعني ٢٦ / ٦ / ٩١ انشاالله شما رو ميبرم براي زدن واكسن ١٨ ماهگي طبق تحقيقات اين جانب بعد از واكسن داستان داريم دوباره انشاالله كه بتوني تحمل كني البته تو مردي حالا انشاالله فردا هم قبل رفتن هم بعد رفتن ازت عكس ميگيرم وگزارش تهيه ميكنم!!!!!!!!! الان بهت استامينافن دادم سخت خوابيدي تا فردا و يه روز سخت براي تو و ماماني توكل به خدا فعلا خداحافظ تا بعد واكسن
25 شهريور 1391

من رفتم سلمونیییییییییییییییییییییییییییییییییییی

سلام به همه ی دوستان گلم تو نی نی وبلاگ از اینکه نتونستم مدتی وبلاگی پسری رو بروز کنم عذر خواهی میکنم از امروز با خاطرات امیر حسین همراه باشید اولین مطلب اینکه پسری ما شنبه ٤ /٦برای اولین بار موهاشو کوتاه کرد هورااااااااا ما شنبه ٤/٦/٩١ رفتیم سرزمین عجایب اونجا بعد کلی بازی ما رفتیم موهای امیر کوچولوووو رو کوتاه کردیم کلی هم خوش گذشت اینم عکس قبل و بعد آرایشگاه و عکس موهای درست کرده ی پسرییییی اینم عکس بعدش البته این آقا کوچولوی ما همچین زلفای افشونی هم نداشت تارهای موش خیلی نازکه اینم عکس فشنششششششش خوب اینم از این انشاالله اصلاح دامادیت گل پسر ماماننننننننننن   ...
6 شهريور 1391

وقتی نی نی کماندو شده ...............................

قبل عید مامان جون اینا (مامان بابا) رفتن کیش و از اونجایی که بابا جون هر بار میره هر جا و لباس بچه گونه میبینه برات میخره تو کیش هم نزدیک ١٠. ١٥ دست برات لباس خریده بود که توی اونها این لباس کماندویی از همه باحال تر بود منم هوس کردم امروز تنت کنم و چند تا عکس ازت بگیرم اینم عکسها     بعدا عکس بقیه لباسهاتو میذارم قربون پسر کماندوم برم ...
6 شهريور 1391

عمه جون تولدت مبارككككككككككككككك

امروز تولد عمه محدثه است كه شما با كلي تلاش كه هي خواستيم اسمشو يادت بديم بهش ميگي ج ِ جِ حالا ماماني قشنگ به من بگو ببينم جِ جِ چه ربطي به محدثه داره حالا بگذريم عمه جون ( جِ جِ ) تولدت مباركككككككككككككككك حالا از زبون خود امير حسين جِ جِ جون تولدت مباركككككككك ميدونم كه شايد خيلي ها باور نكنن كه يه عروس به يه خواهر شوهر اين حرف ها رو بزنه اما من بهت ميگم كه محدثه جون اگه الان داري اين حرفها رو از زبون من مي شنوي به خاطر خوبي ها و مهربوني هاي خودته كه مخصوصاً تو اين مدت به من و امير حسين از ته قلبت ابراز كردي به خاطر همه خوبي هات و مهربونيهات من و اميرحسين و قطعاً خيلي هاي ديگه خوشحال هستن كه خدا تو رو براي ما به دنيا آورد يه آسمون پر ستار...
23 خرداد 1391

امیر حسین و یه روز گرم بهاری

امروز هوا به نظرم خیلی گرم بود طرفای ظهر وقتی دیدم که داری بازی میکنی و تند تند عرق میریزی (آخه خیلس گرمایی هستی) تصمیم گرفتم لباساتو کم کنم وقتی لباستو در آوردم فکر کردم که بزار یه عکس بدون لباس ازت بگیرم تا بعدا ببینی چقدر لاغر بودی مامان جون اینم عکست اینم اولین عکس بدون لباس پسری  اما خدایی خیلی لاغری مامانی ...
25 ارديبهشت 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آبنبات می باشد